Friday, March 26, 2010

سلام.
اگر يك روز با كسي مواجه بشيد كه ادعا مي كنه دنيا و زندگي در اون سراسر شگفت آور، بديع، حيرت آفرين وغير قابل پيش بيني هست شما ادعاشو باور مي كنيد؟
اين سوال نقطه شروع نوشتن قصه ي طلاق روانشناسي و فلسفه است
به قول يوستين گردر فرق فلاسفه و ساير آدمها در اينه كه هنوز همه ي چيزهاي دنيا كه به نظر مردم روتين و عادي به نظر مي رسه اونا رو مثل بچه ها به شگفتي وا مي داره....به قول اون در كتاب دنياي سوفي تنها چيزي كه لازم داريم تا فيلسوف خوبي بشيم قوه شگفتي است. به نظر او اگر كل جهان و كائنات را به خرگوش سفيدي تشبيه كنيم كه شعبده باز از كلاهش در ميآره، آنگاه ما كه در اينجا به سر مي بريم شپشكهاي ريزي در لابه لاي موهاي آن خرگوش به حساب مي آييم. منتها فيلسوفان سعي دارند مستقيم از موهاي خرگوش بالا بروند و در چشم ان خرگوش زل بزنند. گردر مي گه بچه ها اولين بار كه هرچيزي رو مي بينن بسيار شگفت زده ميشن و به مرور زمان جهان شگفتي شو از دست مي ده چون به ديدن اون عادت مي كنن.

اما ظاهرا پارادكس غريبي اينجا وجود داره كه آقاي گردر از توضيح دربارش غافل موندن! اگر ما واقعا معتقديم شگفتي و بديع بودن ويژگي ذاتي دنياست و هيچ چيز از پيش تعيين شده ايي وجود نداره كه بخواييم منتظرش باشيم و همه چيز غير قابل پيش بيني است، اونوقت به نظر ميرسه اون كسي كه بيشتر از همه شگفت زده مي شه در واقع كسي خواهد بود كه كمتر از همه به نو ديدن عادت كرده!

و اينجاست كه حيرت عارفان جنس خودشو نشون مي ده!....نمي دونم اما به نظرم فلاسفه ي عمر سر ما رو گول ماليدن با پز دادن در باب پرداختن به مسائلي كه كمتر كسي بهش مي پردازه. آيا دليل نپرداختن توده مردم به يافتن پاسخ براي بعضي سوالات نمي تونه اين باشه كه دنيا رو همين جور غير قابل توضيح و پيچيده پذيرفتن و ساده سازي اونو توهيني به نظم آشوب گونش مي دونن؟ من به عنوان كسي كه هنوز مطالعه روي سكوهاي چوبي حياط پشتي انجمن حكمت و فلسفه لذت بخش ترين تفريح روزهاي تعطليش هست، اذعان مي كنم داره كم كم باورم ميشه فيلسوف واقعي و كسي كه واقعا روحيه فلسفي داره، همون مادر بزرگ نادر ابراهيمي بوده كه چهل روز در خونش رو آب و جارو مي كرده به اميد گذر حضرت خضر از اونجا و روز چهلم هركس از اونجا عبور مي كرده حضرت خضر بوده براش! به همين سادگي و به همين پيچيدگي دقيقا
و اما روانشناسي... فكر مي كنم تفاوت روانشناس واقعي با مردم دقيقا نقطه مقابل تفاوت فيلسوف و مردمه. اون بيشتر از ي آدم عادي مي دونه كه هيچ قانوني بر رفتار بشر حاكم نيست - البته در اين گفتار ارادت من به نظريه آشوب رياضي بسيار مشهود هست- و اون بر خلاف عنوانش تنها كسيه كه مي دونه هرگز و هيچ وقت قادر نخواهد بود كسي رو به معني واقعي بشناسه چون شناخت كسي مستلزم لايتغير و ثابت بودن اون شخص براي مدتي -حداقل در زمان مورد بررسي قرار گرفتن هست- در حاليكه انسان هر لحظه در آفرينش مجدد و خلقت دوباره است....اينه كه اولين چيزي كه روانشناس بايد ياد بگيره اينه كه از در اومدن خرگوش از كلاه شعبده باز حيرت نكنه.....چون اين جادو طبيعت دنياست....پارادكس غريب و زيباييست به نظرم

1 comment:

  1. آیا کسی که یک ماه تمام دوستی را از وجود آدرس جدید وبلاگ و پست های تازه اش بی خبر میگذارد از کامنت گذاشتن آن دوست خوشحال خواهد شد؟ به هرحال ما کارخودمان را میکنیم وکاری به کسی نداریم و اهل گلایه کردن وناله زدن هم نیستیم. واین پست مارابیاد نویسنده محبوبمان انداخت که همواره معتقد بود پیشخدمت کم سواد و عامی اش هوش و نبوغی به مراتب بیشتر از خود او دارد و او را چنان میستود که اکنون ما خودش را میستاییم: در کسوت یک نابغه! نویسنده محبوب ماراکه میشناسید؟ زنده یادمارسل پروست

    ReplyDelete